[ خانه :: مدیریت وبلاگ :: پست الکترونیک :: شناسنامه ]
! مقدمه
یکشنبه 87/10/29 ::  ساعت 11:29 صبح
خدا
با عرض ادب و تواضع تقدیم به عزیز عالم و کائنات
ای مهربان
از ما بپذیر
روزگاری که ما در آن زندگی می کنیم و حیات داریم"خیلی ها اعتقاد دارند دوران اخر الزمان است و نگاهی روائی به این عصر دارند"ولی آنچه مسلم است روزگاری است که دینداری و ژایبندی به اعتقادات سختر از گذشته شده است و هرچه از آن می گذرد مشکلتر می شود و این را در روایات پیش بینی کردند که دورانی می رسد که حفظ دین چنان دشوار میشود که گوئی اره گدا ختهای را در دست نگه داشته ای "و البته صد البته که این حرکت تاریخ چنانکه یش می رود همین موضوع را در بائرهای ما گنجانده و اگر واقعیت خلقت خود را با توجه به عقل و داریتی که انسان را متمایز از حیوان کرده بدانیم در ی چاره باشیم و این دغدغه چه کنیم تا به گودالهای عظیم و سیاه چالهای این روند عالم نیافتیم خود بزرگترین و زیبا ترین عنایت خق است و بدین خاطر "شکر الله.
نگرانی به جهت حفظ دین و عمل به ان از یک طرف و اینکه زندگی در این دنیا هر روز مشکل تر و نا مطلوب تر می شود و انسان خسته امروزی را رنج می دهد از طرف دیگر :آدمیزاد را به اندیشه فرو می برد که با توجه به یشرفت علم و تکنولوژی و رفاه و آسایش حاصل از موضوع باید زندگی را برا یمن جذاب تر کند و بر شیرینیها و حلاوتهای آن بیافزاید ولی چرا اینگونه نمیشود؟
چرا من هرروز خسته تر و افسرده تر می شوم؟
چرا رنگ و بوی رابطه هایمان کمتر به بوی خوش معطر میشود؟
چرا..
و جوابی که من یافتم در عدم رابطه عاشقانه این نسل ابوالبشر است.
یعنی این نیاز فطری که در وجود انسان نهاده شده به علت اینکه هر روز کم سوتر و سردتر میگردد.این تبعات را برای من و تو به ارمغان می آورد و اگر گوشهایمان را تیز کنیم این ندا را که هر شب می آید را خواهیم شنید:
ما غرک بربک الکریم
"ای انسان چه چیز تو را به خدای کریم ناساس و مغرور کرده"
و بدان که غرور است و جواب ارضای این حس نا خوشایند را در درون و برونت بد یافته ای.
البته اگر این ندا را بشنوی و به اندیشه و تعقل فرو رویکه واقعا چرا برای این آدم دو پا چنین رقم خورده؟ندای دیگری گوشهایت را نوازش می دهدواین پاداش این تفکر است که:"ما توراکفایت می کنیم"
نجوای شبانه دریچه و روزنه ای کوچک برای من و تو باز میکند تا تلنگری باشد برای برقراری این اتصال.
اینجا همه یک رابطه جدا گانه و خاص و شب نشینی تنهایی خودشان دارند"در این وادی همه یکسان دارند و یک جور حرف می زنند و یکنواخت می ژوشند.
و اعتقادمن بر این است که تنها نجواهای شبانه این پل را بین این بودنم و ان شنیدنم برقرار میکند.
اگر یک بار گویی بنده من از عرش بگذرد خنده من
امید است با این اقدام کوچیک رضایت حق را فراهم کرده باشم و مقبول خوانندگان عزیز قرار گرفته باشد.
پریناز ساعدی
گروه نویسندگان
گرداورنده:فرزاد صادقی
به قلم:
سیدمهدی شجاعی-محمد سنگری-جوادمحدثی-سید حامد حسینی-منیره زاراعان-محمد روح الامین-فرزاد صادقی
و....
شابک:???-?????-?-?
¤نویسنده: پریناز ساعدی
? نوشته های دیگران( )
! لیست کل یادداشت های این وبلاگ
vپیوندهای روزانه
مریم السادات [31]
معنی من [38]
ناگفتنی های تارا [57]
101 سال تنهایی [44]
دوستداران یوسف فاطمه زهرا(س) [51]
عاشق تنها [61]
رخاندیشه [53]
شکیب [56]
ان الحق [52]
ظهور [59]
غافر [51]
اشعار فاطمی [50]
عکسهای مذهبی [38]
همین هست کههست [47]
[آرشیو(14)]
vدرباره من
vلوگوی وبلاگ
vلینک دوستان من
نوشته خانوم موسی زاده و خانوم زمانی
نوشته آقای عقیق
نوشته آقای علیرضا رحمانی
vلوگوی دوستان من
vمطالب قبلی
vوضعیت من در یاهو
vآهنگ وبلاگ
vاشتراک در خبرنامه