• وبلاگ : نجواهاي شبانه
  • يادداشت : پس خداي چرا ؟
  • نظرات : 6 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوست عزيز

    من هم يه جورايي با نظر نسيم موافقم واقعا اگر در روابطمون حد و مرز رو بشناسيم هيچ وقت از كسي گله مند نميشيم

    منم يه روزي مثل شما دچار اينگونه دوستي شده بودم و البته طرف مقابلم جنس مخالف بود اولش با يه دوستي ساده شروع شد و بعدش كم كم بهش وابسته شده بودم با اينكه مي دو نستم پدر و مادرم هيچ وقت به ازدواجمون را ضي نميشن ولي بازم به دوستيمون ادامه دادم تا اينكه خودم برام يه فرشته اي رو فرستاد تا راه من و اون رو از هم جدا كنه كه اون فرشته ي مهربون همسرمه

    lموفق باشيد.

    پاسخ

    عرض ادب و تواضع به خانوم زماني من هم با نظر شما و خانوم موسي زاده موافقم و بايد در روابطمون حد و مرز رو بشناسيم هيچ وقت از كسي گله مند نميشيم ولي در جواب بايد بگم شما اين رو قبول دارين كه سرنوشت دست خود انسان است؟درسته كه جنس مخالف دروغهايي رو گفته بو چرا كه عاشق شده بود نه از روي هوس نه از روي شهوت (شرمنده من سر بسته صحبت نمي كنم) و اين در ذات يه پسر مي يباشد كه براي بدست آوردن چيزي دست به هر كاري دست ميزند و اين ماجرا قابل انكار نمي باشد من الان مي دونم هنوز اون پسر يه عاشق دلسوخته است و مي گويد كاش دروغ نمي گفت ولي شما رو ...به هر حال تو جاهايي كه با شما صحبت كرده بود وقتي ميبيني خدا شاهده دي وانه ميشود به هر حال از ماست كه بر ماست !ولي سوال من اينه جواب بدي رو با بدي مي دهند؟گذشته گذشته و نميتوان بر گرداند ولي من خوشحال ميشوم با شما با فرشته زندگي تون با خانوم موسي زاده دوباره ارتباطمون را بر قرار كنيمدر ضمن اين رو به كل دوستان بگم كه يه نفر تو وبلاگ قبليم گذشته بود كاش اخلاقتون هم مثل گفته هاتون باشد من هم به صراحت مي گويم اين طور شده است؟